نمناک
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است پایی خسته
تیرگی هست چراغی مرده
میکنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا از غمها
فکر تاریکی این ویرانی
بی خبر امد تا به دل من
قصه ها ساز کند تنهای
نیست رنگی که بگوید بامن
اندکی صبر سحر نزدیگ است
هر دم این بانگ برارم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خنده ای کو که بدل انگیزم
قطره ای کو که به دریا ریزم
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل دریا ریزم
غم من لیک غمی نمناک است
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی