زندگی مشترک منزندگی مشترک من، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

گل شمعدونی

بهار

  بوی باران بوی سبزه بوی خاک  شاخه های شسته باران خورده پاک  اسمان آبی و ابر سپید  برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد  نغمه شوق پرستوهای شاد  خلوت گرم کبوترهای مست  نرم نرمک میرسد اینک بهار  خوش به حال روزگار  خوش به حال چشمه ها و دشتها  خوش به حال دانه ها و سبزه ها  خوش به حال غنچه ها ی نیمه باز  خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز  خوش به حال جام لبریز از شراب  خوش به حال آفتاب  ای دل من گر چه در این روزگار ...
1 فروردين 1393

لیوان شیر

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی میکرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دست فروشی میکرد از این خانه به ان خانه میرفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده و این در حالی بود که شدیدا احساس گرسنگی می کرد تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند بطور اتفاقی درب خانه ای را زد دختر جوان و زیبای در را باز کرد پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا یک لیوان آب درخواست کرد دخترک که متوجه گرسنگی پسرک شد بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر اورد پسرک با تمانینه و اهستگی شیر را سر کشید و گفت "چقدر باید بپردازم ؟"دختر پاسخ داد "چیزی نباید بپردازی مادر به ما گفته که نیکی  ازایی ندارد "پ...
17 اسفند 1392

نمناک

     شب سردی است و من افسرده          راه دوری است پایی خسته   تیرگی هست چراغی مرده             میکنم تنها از جاده عبور دور ماندند ز من آدمها               سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا از غمها           فکر تاریکی این ویرانی بی خبر امد تا به دل من            قصه ها ساز کند تنهای  نیست رنگی که بگوید بامن     &n...
7 اسفند 1392

!!!

یه وقتای خودمو بغل میکنم ، و میگم : غصه نخور دیوونه !!! من  که باهاتم . ...
6 اسفند 1392

احمد شاملو

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد ومهربانی دست زیبای را خواهدگرفت   روزی که کمترین سرود بوسه است  و هر انسانی  برای هر انسانی  برادریست روزی که دیگه درهای خانه شان را نمی بندند  قفل افسانه ایست وقلب  برای زندگی بس است روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو بخاطره آخرین حرف دنبال سخن نگردی روزی که اهنگ هر حرف ، زندگیست روزی که هر لب ما ترانه ایست تا کمترین سرود ، بوسه باشد  روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیای  و مهربانی با زیبای یکسان شود  روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه...
6 اسفند 1392

روزگار

  جسارت می خواهد نزدیک شدن به افکار دختری که روزها مردانه با زندگی می جنگد .......اما شبها بالشش از هق هق دخترانه اش خیس می شود  .......از "نبودنت"دلگیر نیستم از اینکه روزگاری " بودی " دلگیرم خاطرات خیلی عجیبن گاهی اوقات میخندیم به روزایی که گریه میکردیم  گاهی گریه میکنیم به روزهای که می خندیدیم       ...
23 بهمن 1392

شب طوفانی

  هوا سرد است و برف اهسته بارد  ز ابری ساکت خاکستری رنگ  زمین را بارشی مثقال ، مثقال  فرستت پوشش فرسنگ ، فرسنگ  سرود کلبه ای بی روزن شب  سرود برف باران است امشب  ولی از زوزه باد پیداست  که شب ، مهمان طوفان ست امشب  دوان بر پرده های برف ها ، باد، روان بر بالهای باد ، باران ، درون کلبه ای بی روزن شب  شب طوفانی سرد زمستان ...
15 بهمن 1392

فرشته

  در مطب دکتر به شدت به صدا درآمد . دکتر گفت!در را شکستی بیا تو در باز شد ودختر کوچولویه 9ساله ای که خیلی پریشان بود به   طرف دکتر دوید : آقای دکتر مادرم ، و در حالی که نفس نفس میزد ! ادامه داد: التماس میکنم با من بیایید مادرم خیلی مریض است  دکتر گفت:باید مادرت را اینجا بیاوری ، من برای ویزیت خانه کسی نمیروم  دخترک گفت: ولی دکتر ،من نمیتوانم  اگر شما نیایید مادرم میمیرد و اشک از چشمانش سرازیر شد  دل دکتر به رحم امد و تصمیم گرفت همراه او برود  دختر دکتر را به طرف خانه راهنمای کرد ،جای که مادرش در رختخواب بود دکتر شروع کرد به  مایعنه و تو...
15 بهمن 1392

دل ادم ...

    دل ادم ... چه گرم می شود گاهی ساده...به یک دلخوشی کوچک  به یک احوالپرسی ساده... به یک دلداری کوتاه... به یک "تکان سر" ...یعنی تورا میفهمم  به یک گوش دادن خالی ... بدون داوری ... به یک همراهی کوچک... به یک پرسش " روزگارت چگونه است ؟ به یک دعوت کردن کوچک به صرف یک فنجان چای  به شنیدن یک " من کنارت هستم ... به یک دوست دارم بی دلیل ... دل ادم گاهی ... چه شاد است  به یک فهمیده شدن ... درست به لبخند ... به یک سلام ... به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک ... و ما چه بیرحمانه این دلخوش...
15 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل شمعدونی می باشد